-
تا تولد...
چهارشنبه 11 اردیبهشتماه سال 1392 12:17
دیگر اشک هایم هم نمیتوانند داغ دلم را کم کنند.... اشک هایم هم بوی روغن چراغ گرفته اند انگار هرچه میکشم از دست این حماقت های کودکانه است دلسردم از این دنیا و میجوشم از درون این دل پر خروش..... دستانم دیواره های این رحم بیرحم را چنگ میزند.... مادر افرینش مرا خواهد زائید و ازاد خواهم شد از این زندان شاید هم هنوز نطفه ام...
-
تکرار
جمعه 6 اردیبهشتماه سال 1392 11:17
قید تمام قافیه ها را زده ام به ردیف ها هم نمیشود اعتماد کرد..... بیت به بیت تکرار میشوند..... تمام دنیا پر است از تکرار همان ردیف ها.... شباهت قافیه ها.... میخواهم رها باشم دلم یک فنجان شعر سپید میخواهد. ت.ساحل "ممنون از ایلیا که ایده شو بهم داد"
-
.
چهارشنبه 4 اردیبهشتماه سال 1392 12:43
.
-
دلم...
یکشنبه 1 اردیبهشتماه سال 1392 22:44
گاهی دلم برای لحظه هایئی که گول میخورد تنگ میشود گاهی دلم دوست دارد سر خودش را کلاه بگذارد.... کلاهی گشاد تا زانو.... گاهی دلم هم شوخیش میگیرد... عاشق میشود و بعد پنهانی میخندد.... گاهی دلم با اینکه میداند همه چیز دروغ است اما دلش میخواهد همه دروغها را باور کند با لبخند به همه دروغ ها گوش کند و بعد در دلش بگوید.... -...
-
عشق
جمعه 30 فروردینماه سال 1392 20:34
عشق دروغ نیست من دروغم، و شاید تو.... عشق احساسیست در این تن خاکی مهم آن است که چگونه جلوه میکند.... عشق فریب نیست حسیست زیباتر از من غمگین تر از تو حسی شبیه همین حس نوشتن مانند فشردن قلم در دست خیره شدن به ماه فشردن کلمه های پلاستیکی ... عشق چیزی شبیه همین زندگی است شبیه اب خوردن.... عشق دروغ نیست من دروغم... وشاید...
-
دستان تو
جمعه 30 فروردینماه سال 1392 12:44
حتی فرم دستانت.... ساعت سنگین و مردانه ای که مچ دستت را لمس میکند انگشتان کشیده و سنگینت حتی همان تجسم.... برایم دنیائی میسازد دنیائی از ارزو.... تجسم میزان قدرت بازوانت.... هزاران نیوتون بر میلیمتر مربع ذهنم را میفشارد و تنها همین تجسم است فاصله بین من و "دستان تو" ... ت.ساحل
-
تو که نباشی
جمعه 30 فروردینماه سال 1392 12:37
تو هم که نباشی باورم نمیشود که عاشقی نباشد تو هم که پنهان شوی باور ندارم تاریکی را تو هم که نباشی من هستم و من که باشم خاطراتت هست همیشگی حتی اگر "تو" نباشی.... ت.ساحل
-
hi o bye
جمعه 30 فروردینماه سال 1392 12:34
-
همیشگی
پنجشنبه 29 فروردینماه سال 1392 00:25
فقط صدای خروس نیست..... صدای نسیم هم مرا بیدار میکند حتی صدای عبور خورشید پاورچین،پاورچین دامن طلائیش را از پشت کوه بالا میکشد خرامان ،خرامان سر میخورد و به دست های درخشانش سقف اسمان را چنگ میزند نرمِ نرم.... حتی صدای خراش ناخن های براقش بر سقف جلا خورده اسمان شهر خوابم را میساید خواب سبک شده ام با حس طلوعی دیگر از هم...
-
روز خوش
پنجشنبه 29 فروردینماه سال 1392 00:24
به پاس خاطرات بی پایانم به حرمت عمق نگاهم به عشق گرمی دستانت به شوق نگاه مهربانت و به بلندای احساس این عشق آسمانی دوستت دارم..... روزت زیبا ت.د
-
اغوش تو...
پنجشنبه 29 فروردینماه سال 1392 00:24
مرگ هم که باشی هنوز آرزوی در آغوش کشیدنت را با خود یدک میکشم یخبندان دست هایت هنوز هم برایم تابستانی طاقت فرساست در این حس تنهائی نبودنت تاریک ترین شبهاست در این بعد از ظهر طوفانی...... ت.ساحل
-
عطر تو
پنجشنبه 29 فروردینماه سال 1392 00:23
صبح ها هم دیگر عطر تنت راندارم بوی شامپوی همیشگیت هم از روی بالش برجای مانده ات پرواز کرده خیال های خوب مرا هم با خود برده تا ان سوی ابر ها..... حتی باران هم که می آید دستم به بوی خاطراتت نمیرسد کاش ته مانده شیشه عطرت را برایم میگذاشتی ... ت.ساحل
-
ارزو...
پنجشنبه 29 فروردینماه سال 1392 00:23
کاش تاریخ ورق میخورد به روز های زندگی موجودات نابود شده باز میگشتیم آن روز.... شاید من یک حیوان گیاهخوار بودم و تو یک گیاه پر برگ.... یا شاید هم برعکس!!! فرقی نمیکند مهم این است که دیگر امروز من و تو یک موجود واحد بودیم ناگزیر از هم.... ت.ساحل
-
عبور
پنجشنبه 29 فروردینماه سال 1392 00:22
این سالها هم خواهند گذشت مثل سالهای قبل مثل سالهای بعد مثل تک تک ثانیه ها تیک،تاک.... تیک، تاک.... اما افسوس که خاطره ها عبور نمیکنند چک،چک...چک، چک... ت.ساحل
-
یادداشت
پنجشنبه 29 فروردینماه سال 1392 00:22
هرچه بر دفترچه مجازی این صفحه حقیقی مینویسم را گاه گاهی میخوانم چه پروانه وار مینویسم خودم لبخند میزنم گاهی دوباره تندی اشک را بر لبه های چشمانم مزه مزه میکنم زیبا مینویسم برای "تو" ... ت. ساحل
-
بودن و نبودن
پنجشنبه 29 فروردینماه سال 1392 00:21
احساسی که من دارم عاشقی نیست شیدائی نیست بیتابی نیست.... حس خواهش های بی حد است... حس خواستن های دخترانه تو که نباشی ، من هستم آسمان هست زمین هست دنیا دور سر خورشید میچرخد.... ولی تو که باشی دنیا هم مسیرش را به دور سر من تغییر میدهد.... همین است تفاوت بودن و نبودنت.... و دیگر هیچ!!! ت.ساحل
-
من و تو...
پنجشنبه 29 فروردینماه سال 1392 00:20
تشبیه میکنم خودم را به پروانه تو را به شمع.... اما نه... تو را به چراغی نور افشان.... منِ پروانه هنوز خبر از اختراع برق ندارد! منِ پروانه خیلی ساده دل تر از من است... گاهی خواب میبیند که در این شعله وری افروخته است... گاهی هم خواب میبیند که درخشش دوست داشتنیش میسوزد و قطره قطره شیفته بال های رنگی منِ پروانه میشود.......
-
کودکی
پنجشنبه 29 فروردینماه سال 1392 00:20
کاش هنوز کودک بودم.... بی هیچ واهمه ای از دلهره های خواستن کاش هنوز کوچک بودم به جای این نوشته ها با خودم زمزمه میکردم: عروسک قشنگ من قرمز پوشیده.... و تو... پسرک بازیگوش همسایه بودی.... به من میخندیدی و با توپ گِلیت پیراهن قرمز گلدار مرا نشانه میگرفتی... و من گریه میکردم... با صدای بلند..... بعد تو شکلکی کودکانه نثار...
-
نگاه
پنجشنبه 29 فروردینماه سال 1392 00:18
نگاهم که کنی.... روی برنخواهم تافت نگاهت خواهم کرد و به چشمانت لبخند خواهم زد تو با رد کردن دستان مشتاق من به من اموختی هیچ گاه دستفروش عشق نباشم چه کنم که قلبم کمی فقط کند ذهن است.!!! ت.ساحل
-
پسر سیمانی
پنجشنبه 29 فروردینماه سال 1392 00:18
پسر سیمانی لحظه های باران زده من روزها را کنار این پنجره سرد مینشیند و با دود سیگار های خیالیش همه چیز را خاکستری میبیند نه مثل من سیاه.... نه مثل خود سپید خاکستری یه مطلق.... پسر سیمانیه داستان های نقره ایه من شبها به جای ستاره ها... سیاره ها را میشمارد که نمیمانند چه دررو زها یخوب چه در دروز های بد پسر سیمانی زندگی...
-
دلنوشته ها
چهارشنبه 14 فروردینماه سال 1392 19:10
آب را جیره بندی کرده ایم برق را تقدیم اغنیا میکنیم گرما را "تو" ها کن تا "او" که میتواند گرم شود... نان را "من" تقسیم میکنم زجر را "تو" بخور عذاب را "او" نمیکشد لبخند تنها بر لبان"من" سزاوار است چرا که "تو" میگریی و "او" درکمین دریدن...
-
دلنوشته ها
چهارشنبه 14 فروردینماه سال 1392 19:09
پیاده هم که بروم میرسم راه دوری نیست فاصله بین من و دستهای تو دست های غربت زده ای که روزی زنجیر پیوند خیلی ها میشد با دنیای واقعیشان پیاده هم که بیایم میدانم فاصله مان آنقدر کم است که حتی با چند قدم ازتو عبور خواهم کرد و گم خواهم شد در پشت پلک های زنگار بسته ات پیاده هم که بیایم باز هم عبور من از لحظه های ناباوری تو...
-
دلنوشته ها
پنجشنبه 8 فروردینماه سال 1392 22:59
تشبیه میکنم خودم را به پروانه تو را به شمع.... اما نه... تو را به چراغی نور افشان.... منِ پروانه هنوز خبر از اختراع برق ندارد! منِ پروانه خیلی ساده دل تر از من است... گاهی خواب میبیند که در این شعله وری افروخته است... گاهی هم خواب میبیند که درخشش دوست داشتنیش میسوزد و قطره قطره شیفته بال های رنگی منِ پروانه میشود.......
-
دلنوشته ها
پنجشنبه 8 فروردینماه سال 1392 22:56
کاش هنوز کودک بودم.... بی هیچ واهمه ای از دلهره های خواستن کاش هنوز کوچک بودم به جای این نوشته ها با خودم زمزمه میکردم: عروسک قشنگ من قرمز پوشیده.... و تو... پسرک بازیگوش همسایه بودی.... به من میخندیدی و با توپ گِلیت پیراهن قرمز گلدار مرا نشانه میگرفتی... و من گریه میکردم... با صدای بلند..... بعد تو شکلکی کودکانه نثار...
-
دلنوشته ها
پنجشنبه 8 فروردینماه سال 1392 22:54
سبز هم خواهم شد جوانه هم خواهم زد.... تنها تو ببار..... ت.ساحل
-
دلنوشته ها
پنجشنبه 8 فروردینماه سال 1392 22:53
این قصه هم ورق خواهد خورد.... این صحنه هم به پرده اخر خواهد رسید به چشمان نگرانت بگو هیچ چیز ارزش لرزیدن ندارد.... ت.ساحل
-
دلنوشته ها
پنجشنبه 8 فروردینماه سال 1392 22:52
نگاهم که کنی.... روی برنخواهم تافت نگاهت خواهم کرد و به چشمانت لبخند خواهم زد تو با رد کردن دستان مشتاق من به من اموختی هیچ گاه دستفروش عشق نباشم چه کنم که قلبم کمی فقط کند ذهن است.!!! ت.ساحل
-
من و خاطرات 5 سال پیش.....
یکشنبه 5 آذرماه سال 1391 21:52
هنوز هم خاطرات اون روز های نیمه بهاری با تو پشت این پنجره سرد خوب یادمه..... حرف هائی که بوی بهار و طعم گیلاس میدادن من برای تو از ستاره ها و خواب هام شعر میگفتم و تو برا یمن از دیوار و پنجره..... روزی رسید که تو چمدونتو بستی و گفتی میخوا ی از این پنجره ها سفر کنی روزی که من میموندم و تنهائی هام من میموندم و یک سفره...
-
dream...
دوشنبه 15 آبانماه سال 1391 09:25
-
من و تو در اینه
شنبه 6 آبانماه سال 1391 19:23
گاه غریبم و غریبانه هایم به غم غربت هم پشت پا میزند گاه اسیر پناهگاه تنهائیم در غاری نمورم و گاه پا به پای باد های 120 روزه هم بیتاب دویدن میشوم.... گاه نگاهم اسیر چشم اندازیست تا نقطه غروب و گاه دلم نزدیک تر از هر طلوعی میدرخشد در سرابی نزدیک.... همه این گاه و بیگاه ها هم که گم شوند در خم جاده های سرانجام بی انجام...