کمی هم زندگی

درد دل و حرفهای خودمونی...

کمی هم زندگی

درد دل و حرفهای خودمونی...

پسر سیمانی


پسر سیمانی لحظه های باران زده من
روزها را کنار این پنجره سرد مینشیند و با دود سیگار های خیالیش همه چیز را خاکستری میبیند
نه مثل من سیاه....
نه مثل خود سپید
خاکستری یه مطلق....

پسر سیمانیه داستان های نقره ایه من
شبها به جای ستاره ها... سیاره ها را میشمارد
که نمیمانند
چه دررو زها یخوب
چه در دروز های بد

پسر سیمانی زندگی گذران من
چه معصومانه میبیند هر انچه که هست را
و من
چه غریبانه انکارشان میکنم
با اینکه میدانم
هست
هر انچه پسر سیمانی خاطراتم نفسشان میکشد

ت.ساحل

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد