کمی هم زندگی

درد دل و حرفهای خودمونی...

کمی هم زندگی

درد دل و حرفهای خودمونی...

صبح های من...

صبح ها سرودنم میگیرد
مثل گنجشک ها روی سیم برق...
صبح ها خواندنم میگیرد
مثل قمری لای شاخه برگ های درخت خانه قدیمیمان
و صبح ها رقصم میگیرد
... مثل نسیم که میچرخد و میچرخد تا بوته ای را نوازش کند

صبح ها گریه ام میگیرد
نه
شاید خیال میکنم. دانه های شبنم است... اشک نیست
صبح ها اه میکشم....
نه
حتما اشتباه میکنم این نفسی عمیق برای جبران اکسیژن است

صبح ها عالمی دارم
با خودم
بی تو
با یاد تو
بی بودنت
و در جای خالی حتی قاب عکست....

صبح ها خوابهایم را تعبیر میکنم و باز....
لعنت به این کتاب تعبیر خواب
همیشه یک چیزی باید کم باشد
چرا خیره شدندر چشم های معشوق را تعبیر نکرده است
لعنت به این صبح ها...
ت.د

قانون عاشقی

صحبت از عشق نیست
حرف قوای سه گانه است
بحث حواس پنجگانه است
و تبعیت از قانون اساسی....

... صحبت از محبت نیست
بحث سود و زیان است
حرف منافع جامعه است
و سخن از باید ها و نباید ها

صحبت از نگاه نیست
حرف از حس نیست
نقل از دل نیست
هرچه هست قاعده است و قانون
تنها چیزی که به قانون مربوط نمیشود
عبور ماشین ها از چراغ قرمز سر چهار راه است
گران فروختن کالا های اساسی است
انبار کردن اجناس ضروری مردم است
و تنها چیزی که شامل تبصره و قانون نمیشود خریدن جان مردم به نرخ دلار است
زیباست دنیای ما....
زیباست دنیائی که در ان عشق شامل قانون است
محبت تبصره و ماده دارد
و چراغ قرمز یعنی: "آزادی"...
ت.د