کمی هم زندگی

درد دل و حرفهای خودمونی...

کمی هم زندگی

درد دل و حرفهای خودمونی...

دلم...


گاهی دلم برای لحظه هایئی که گول میخورد تنگ میشود
گاهی دلم دوست دارد سر خودش را کلاه بگذارد....
کلاهی گشاد تا زانو....

گاهی دلم هم شوخیش میگیرد...
عاشق میشود و بعد پنهانی میخندد....

گاهی دلم با اینکه میداند همه چیز دروغ است
اما دلش میخواهد همه دروغها را باور کند
با لبخند به همه دروغ ها گوش کند
و بعد در دلش بگوید....
- ها ها ها... ای بیشرف... به من دروغ میگوئی؟؟؟!!!
و بعد یک تاس بردارد.... آنقدر فال بگیرد تا دلش باور کند که آن دروغ راست بوده...
و باز به آن همه شش خیالی بخندد...

دلم دیوانه است... نه؟؟؟

گاهی دلم ، دلش برای خودش تنگ میشود....
گاهی دلم میخواهد به خودش هم دروغ بگوید...
آنقدر دروغ محکمی که دلش بشکند
صدای شکستن دل خودش دلش را خنک کند....

گاهی دلم فکر میکند مازوخیسم دارد....
دلم خودش را با ترفندی به یک مشاور میرساند....
و دکتر با افسوس سرش را تکان میدهد....
دلتان باید بستری شود....
او خیلی بیمار است....
آنجاست که دلم میفهمد چه بلائی سر خودش اورده است....
اما نه....
مشاور ها هم هیچ نمیدانند
مشاور ها هم خودشان دروغ میگویند....
مشاور ها عموما سادیسم دارند....
مازوخیسم که چیز خطرناکی نیست....
مشاور ها هم دروغ میگویند....

گاهی دلم روی نیمکت خالی پارک نمینشیند
و دلش میخواهد درست روی همان نیمکتی بنشیند که 5 تا دختر دبیرستانی به زور خودشان را روی آن چپانده اند
دلم که بازیگوش میشود از خودش میترسد....
چه چیز ها هوس میکند...
آش رشته در گرمای آفتاب تیر ماه...
بستنی در یخبندان چله زمستان....
دویدن در اوج خستگی بازگشت از کوه....
دلم هم دیوانه است...
کم کم دارم وحشت میکنم
چگونه میتوانم با این دل دیوانه سر کنم.....
چگونه میتوانم دلم را در بیمارستان روانی بستری کنم....
چگونه میتوانم این همه دروغ را باور کنم....
چگونه....

نظرات 1 + ارسال نظر
بهزاد چهارشنبه 4 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 01:03 ب.ظ http://lashkhoor.mihanblog.com

دلت خوشه مطلب نوشتی بلد نیستی ننویس

ممنون از نظرت... ولی وبلاگت حالمو بد کرد.
موفق باشی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد