کمی هم زندگی

درد دل و حرفهای خودمونی...

کمی هم زندگی

درد دل و حرفهای خودمونی...

دختری به نام ساحل

خوب میدانم

هیچ کس نخواهد خواند این صفحه های سیاه شده از خون آماس بسته را.

هیچ کس نخواهد پرسید که در پشت این همه کلمه

چه کسی پنان شده است و مینالد...

هیچ کس یارای دیداری دوباره را نخواهد داشت،

با کسی که هرچه اندوخته است را آتش زده

و در گوشه ای به دور از هیاهوی مردم و آتش نشانان

در هاله دود سیگارش

نقش خاطره هایش را به آسمان میفرستد....

این منم

دخترکی خاموش از هیاهو

دخترکی آشفته از سکوت

و دخترکی چهل ساله

که همچنان اشک هایش با هر تلنگری جاری میشود.

دختری که هنوز هم در لای برگ های پاییزی

به دنبال بهانه ای برای عاشق شدن میگردد

و هر بار که نا امید تر از قبل

به بهار پناه میبرد

زنبور های عسل هم به احترامش یک روز کاری را تعطیل میکنند....

این منم......

دخترکی پنهان شده در پشت ضخیم ترین دیوار های شعر

دختری به نام "ساحل".....

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد