آب را جیره بندی کرده ایم
برق را تقدیم اغنیا میکنیم
گرما را "تو" ها کن تا "او" که میتواند گرم شود...
نان را "من" تقسیم میکنم
زجر را "تو" بخور
عذاب را "او" نمیکشد
لبخند تنها بر لبان"من" سزاوار است
چرا که "تو" میگریی و "او" درکمین دریدن "تو"
و "من" میخندم
در یک دستم کتاب خدا و در دست دیگرم شمشیر عدالت
دل "من" لبریز از ....
نمیدانم...
حتی خدا هم در این بازی سرگردان است
عجب سپاهی چیده در سیاه و سفید قلمروی حکومتش...
ت.ساحل
پیاده هم که بروم میرسم
راه دوری نیست
فاصله بین من و دستهای تو
دست های غربت زده ای که روزی زنجیر پیوند خیلی ها میشد با دنیای واقعیشان
پیاده هم که بیایم میدانم فاصله مان آنقدر کم است که حتی با چند قدم ازتو عبور خواهم کرد
و گم خواهم شد
در پشت پلک های زنگار بسته ات
پیاده هم که بیایم
باز هم عبور من از لحظه های ناباوری تو
آسان است
چه برسد به من
که سوار بر مرکب خیالاتم
هر روز
هر شب
هر ثانیه
از تو عبور میکنم
چه ذجری میکشند این جاده های اندوه
چه زجری میکشند این فاصله ها....
ت.ساحل
فقط میچرخد....
ت.ساحل
اگر نخوانی،باز هم خواهم نوشت
اگر بشکنم،باز هم خواهم نوشت
خواهم نوشت تا ابد
برای تو و یک اخم نگاه مردانه ات
مینویسم
و با پررنگ ترین قلم ها مینویسم
قلمدان دلم پر شده از رنگ های ماندگار
سبز
سرخ
قهوه ای ،که تو دوست داری
مینویسم
حتی
اگر هیچ گاه ننویسم
ولی حک میشود در تک تک عناصر دنیا
که
من
دوستت دارم
ت.د
باز شب....
باز هم چشمک ستاره ها
و باز هم بیتابی من برای یک هم آغوشی
تب کرده است تختخواب تنهائی من
در حسرت یک نیمه شب پیچیده در بازوان مردانه ات...
ت.د
امشب شُرشُر شعرم گرفته است
در این بیابان بی انتها
امشب
نگاهم جور دیگریست
رنگ شمع دارد اطاقم و طعم فانوس
امشب
حتی جیر جیرک ها هم خاموشند
انگار در انتظار غزل خوانی این عاشقند
در سیل اشک هائی که دیگر خشکیده اند.....
ت.د
یک قدم تا تو
و من...
تنها تر از تمام شب های تنهائیم
به یاد طعم نچشیده لبهایت
به نام عشق
به شکل پرواز
یک قدم تا تو
و من....
تنها
تنها تر از شب های یک آغوش بیگانه...
ت.د
توهم نیست... اینکه دوستت دارم
تو ، صادق، من ، عاشق
تو ،دور من ، نزدیک
تو ، حرارتی پنهان من، تنهائی این همه شب در سرمای بی آغوشی
و بدان
و تنها بدان
دوستت دارم
ت.د
دلم زیباست
دلم نه چشمانش را سیاه میکند و نه گونه هایش را سرخ....
دلم زیباست
شرم دوست داشتنت گل می اندازد به صورتش
سر به زیر میشود وقتی تو از راه میرسی
و شانه به موهایش میزند در نسیم آمدنت
دلم زیباست
و صادقانه زیباست
دلم زمانی که عاشق میشود چشمانش برق میزند
دلم روی چمن ها با یاد نگاهت پرواز میکند
دلم هنوز کودک است
انعکاس حضورت در دلم جاریست اگر...
دلم زیباست!
ت.د
امروز هم تمام میشود
امروز هم تو نخواهی بود
امروز هم سرد خواهد بود در چله تابستان بدون آغوشت
طعم یک هم آغوشی ممنوع آزارم میدهد
و من
اواره این بیابان تنهائی در پی یک تجربه شیرین
شیرینی که زهر تلخ به کامم میریزد
دلم میگیرد از این همه هم آغوشی نافرجام
کودکی در پیکره خاطراتم شکل میگیرد
و وجودم آبستن یک خیانت شوم میشود
شاید تو
میدانی که نمیآیی
شاید تو...
نباید که بیائی...
ت.د