کمی هم زندگی

درد دل و حرفهای خودمونی...

کمی هم زندگی

درد دل و حرفهای خودمونی...

کم کم....

کم کم میفهمم چرا ازم دوری میکنه.. چرا نمیخواد زیاد ببینتم.. نمیخواد فاصله ها کم شه . به هم عادت کنیم.....  

 

اما هنوز هم نمیدونم چم شده.... من چرا؟آخه منی که هیچ وقت به یک نگاه هم دل نمیندم چرا باید ندیده اسیر یک خیال بشم؟ چرا باید خودمو توی تاری گیر بندازم که یه عنکبوت هم نداره؟؟؟؟ 

چرا اینجوری شد؟ 

چرا؟ 

چرا؟؟؟؟

نظرات 1 + ارسال نظر
ساسان شنبه 21 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 07:47 ب.ظ http://omidrezasasanfar.blogsky.com

گاهی اینطوری میشه!؟
پیش میاد دیگه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد