کمی هم زندگی

درد دل و حرفهای خودمونی...

کمی هم زندگی

درد دل و حرفهای خودمونی...

تو و آدم بعدی

نگاه می کنم از غم به غم که بیشتر است !!
به خیسی چندانی که عازم سفر است .. !  


من از نگاه کلاغی که رفت، فهمیدم ... که سرنوشت درختان باغمان تبر است !!  


به کودکانه ترین خواب های توی تنت .. به عشق بازی من با ادامه ی بدنت !!!!  


به هر رگی که زدی و زدم به حس جنون ........ به بچه ای که تو هم در میان جای خون 

 
به آخرین فریادی که توی حنجره است .. صدای پای تگرگی که پشت پنجره است ! 

 
به خواب رفتن تو روی تخت یک نفره ... به خوردن دمپایی بر آخرین حشره !!!!  


به هرگزت که سوالی شد و نوشت ، کدام ؟؟ به دست های تو در آخرین تشنج هام .... ! 

 
به گریه کردن یک مرد آنور گوووشی .. به شعر خواندن تا صبح بی هم آغووشی ... !!
به بوسه های در خواب احتمالی من ... !! به فیلم های ندیده ، به مبل خالی من.
به لذت رویات که بر تن کفی ام .. !
به خستگی تو از حرف های فسلفی ام .. !!! 

 
به گریه در وسط شعرهایی از سعدی .... !! به چای خوردن تو پیش آدم بعـــدی .. !
قسم به این همه که در سرم مدام شد. قسم به من ، به همین شاعر تمام شد !! 

 
قسم به این شب و این شعرهای خط خطی ام ، دوباره بر می گردم به شهر لعنتی ام !!!!!!!!!!
به بحث علمی بی مزه ام در گوشت ** دوباره بر می گردم به امن آغووشت ! 

 
به آخرین رویامان به قبل کابووووسم !! دوباره بر می گردم به آخرین روز .. دوباره بر می گردم به آخرین رووووز !!! 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد